سالگرد

ساخت وبلاگ
 

چقدرزود گذشت. چقدر اتفاق افتاد تو این مدت با اینکه خیلی زود گذشت. اصلا باورم نمیشه انگار همش خواب بوده.

روزی که رسیدم با کلی نگرانی از بابت این تصمیم که هنوز هم ادامه داره. روزهایی که خسته از مسئولیت و کار چندین ساله ایران فقط میخواستم استراحت کنم ولی بعد از یه مدت کوتاه از این روزمرگی خسته شدم و دلم یک کار جدی و مطرح شدن دوباره میخواست.

روزی که تصمیم گرفتم برم تورنتو و یک زندگی مستقل و جدید شروع کنم. اون روزهایی که از این تصمیم پشیمون بودم ولی هنوز هم بهشون فکر میکنم برام هیجان انگیزه. خیلی تجربه خوبی بود. واقعا هنوزهم فکر میکنم تورنتو شهر بود و مونترال مثل یک دهکده است. با اینکه هیچوقت اینجا مترو خراب نمیشه و من ساعتها توی متروی خراب تورنتو میگذروندم ولی هنوز هم یادآوری اون خاطرات برام لذت بخشه.

تورنتو مثل تهران بود. کار و زندگی شلوغ. دیگه از بیخیالی مونترال خبری نبود.اونوقت بود که فهمیدم حتی با وجود خستگی زیاد کار ولی من برای موندن خونه ساخته نشدم. میخوام توی اجتماع باشم. روزهایی که برای کار اپلای میکردم هرچند موفق نبود. روزهایی که کل هدف زندگیم پیدا کردن یک کار توی اون شهر بزرگ بود. چون میدونستم بعدش همه چی اوکی میشه.

بعد ازچند ماه کار و کار و کار یهو یادم اومد هدف من قبل از اومدن به کانادا راه انداخن بیزینش خودم بود. بعد از کلی فکر و بررسی کارهای مختلفی که میشد انجام داد از خرید و فروش خونه و آرایشگری رسیدم به مشاور مهاجرت. این شد که دوباره برگشتم مونترال. اولش دوباره از اونهمه شلوغی و خستگی آرامشش برام جذاب بود ولی مثل قبل بعد از یه مدت خسته کننده شد. گرچه اونقدر گرفتار درس و کار و زندگی بودم که از آرامش خبری نبود.

بالاخره یک ساله شدیم. یک سال تجربه مهاجرت، استقلال، زندگی در آرامش و آزادی یک کشور پیشرفته و جهان اول. پارسال اینموقع ذهنم پر از سوال بود درمورد اینکه یک سال بعد چه اتفاقی خواهدافتاد. کجای زندگیم خواهم بود. انصافا همه چیز خیلی بهتر و هیجان انگیزتر از انتظارات من بود.

امسال هم دقیقا دلنگرانی و دغدغه هام مثل پارساله. شاید بیشتر حتی.

توی این یک سال خیلی از آرزوهام خاطره شد. یه سری از آرزوهام هم خیلی نزدیک بود ولی درحد آرزو موند.

باید شکر کنم برای اینهمه تجربه خوب و لذت بخش. این زندگی سراسر معجزه.

هیچوقت فکر نمیکردم من اینقدر خوشبخت باشم که زندگی  اینهمه هدیه خوب و قشنگ بهم بده.

امیدوارم این معجزات ادامه پیدا کنه. سال دیگه این موقع راضی تر و خوشحال تر باشم. گرچه رضایت و خوشحالی باید درونی باشه و فارغ از اتفاقات و دستاوردهای زندگی. مخصوصا وقتی از یک سنی میگذریم بیشتر به این درک میرسیم.

به یه نتیجه خوب برسم که اینجا بمونم یا برگردم ایران. کارم رو چیکار کنم. دانشگاه برم دکترا بخونم یا بیزنسم رو راه بندازم. دفترم رو داشته باشم.

 

نوشته شده توسط میترا در ساعت 4:35 | لینک  | 
نشخوار نکن زندگی کن...
ما را در سایت نشخوار نکن زندگی کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooch-e-parastooha بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 8:10