تنگنا

مناطقی در زندگی وجود دارد که نامشان را تنگنا گذاشته ام
تنگنا در دهخدا به معنای جای تنگ است اما دراین قسمت از زندگی معنی های خیلی بیشتری را با خود به یدک میکشد.
تنگنا برایم مثل آن روزی است که از دهان آدمی که هر ثانیه ی زندگی کردن با او آدمی را جوان تر از قبل میکرد حرف هایی میشنوی که وقتی از این گوش داخل سرت شد گوش دیگر دروازه ها را میبندد و تو مجبور میشوی که سال های سال به آن حرف ها فکر کنی.
فکر هایی که وادارت میکند هربار تکه ای از خودت را جدا کنی و دور بریزی.
یک نوع خودخوری دیوانه وار
و در آخر آنقدر به همه آن حرفها فکر میکنی تا بالاخره میرسی به همان تنگنای دهخدا.
تنگنا همان روزی است که تمام چیزهای خوب سابق را از یاد ببریم
راستش را که بخواهی فرقی هم نمیکند چرا و چگونه از یادمان میروند
شاید حواس پرتیم
شاید هم سهل انگار
و شاید آن چیزها هرگز اولویت اول ما نبودند
ابدا هیچکدام این بهانه ها در اصل ماجرا فرقی ایجاد نمیکند و داستان اصلی همان از یاد بردن چیزهای خوب و اتفاقات رنگی گذشته است.
وقتی بغض کسی را از یاد بردیم
وقتی بوسه ی ناشتای سر صبحش
وقتی دلداری اش در آن هنگام که غرق شدن همه کشتی هایمان قطعی بنظر میرسید  
وقتی انگشتان هنرمندش لای موهای مجعدمان را از یاد بردیم یعنی همان تنگنای دهخدا.
تنگنا میشود آن جاده ای از زندگی که باریک و باریکتر میشود
آنقدری که بالاخره این را به تو میفهماند که این مسیر - این جاده تنها برای یکنفر راه رفتن دارد  
ودرست آنجاست که یکی میرود و آن یکی میماند
هیچوقت هم مهم نبوده که کدامیکیشان میرود
مهم این است که هر دو نفرشان تنها میشوند
تنگنا یعنی همان جای تنگ دهخدا که تنها جای یک نفر است و نه بیشتر.
زندگی در تنگنا قواعد و قوانین خاص خودش را دارد
قواعدی که طعم ناگهانی خالی شدن تکیه گاه و چگونه محکم ایستادن روی زمین شُل را نشانت میدهد
قواعدی که گرفتن تصمیم های دو سرسوخت را به بهترین شکل ممکن یاد آدمی میدهد
قوانینی که یادت میدهند کرخت شدن و سِر شدگی الزاما همیشه درد نیستند
و گاهی هم درمان اند.
قواعدی که به تو میفهماند زندگی میتواند گاهی در بهار هم سیاه و سفید باشد
و گاهی در هوای دلگیر زمستان هفتاد رنگ
زندگی در تنگنا برای همه ی آدم ها نیست
تنگنا یعنی شدیدترین فشار ممکن
و واقعیت این است که زندگی در این حالت
یا آدمی را له میکند
و یا از آدمی موجودی میسازد که دیگر هیچ نیرویی در دنیا
قادر به نابود کردنش نخواهد بود
و این بزرگترین معجزه ی زندگی در مناطقی است
 که اسمش را تنگنا گذاشته ام .
همین.

پویان اوحدی